- پشت پا
- قدم، عقب پا
معنی پشت پا - جستجوی لغت در جدول جو
- پشت پا
- عقب پا، مقابل کف پا، پس پا، روی پا
در ورزش در کشتی فنی که برای زمین زدن حریف به کار می رود و پا را پشت پای او می گذارند و او را به عقب می رانند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قسمت ظهر پای، تیپا لگد، حیز و مخنث. یا آش پشت به پشت دادن، آشی که روز سوم پس از رفتن مسافر پزند و بفقرا و همسایگان دهند
حیز بی ننگ
پسر بدکار، هیز، مخنث
اختاپوط راگویند
اختاپوس، نوعی جانور نرم تن دریایی و بزرگ، با بدن گرد، سر بزرگ نرم و هشت بازوی دراز و نیرومند، اختاپوت
رد کردن اشیا و اسباب دنیا و اعراض کردن
چشم پوشیدن، رها کردن، بدور افکندن
شاد شدن خوش آمدن، خوشحال گردیدن
آیین و رسم پختن آش پشت پا
کنایه از ترک کردن، اعراض کردن، رو گرداندن، رد کردن و ترک گفتن چیزی، برای مثال غایت آرزو چو دست نداد / پشت پایی زدم بیاسودم (ابن یمین - ۴۷۶)
پا، پیش آمد: خوب پر و پا برایش افتاده. یا از پر و پا افتادن، سخت خسته و درمانده شدن، سکوت و آرامش یافتن، بی طاقت شدن
پشت مازه
قوه بانجام رسانیدن کاری آغاز کرده پایداری در اتمام عملی، تکیه گاه معتمد
قفا پشت گردن پس سر، در عقب مقابل پیش رو روبرو، نهانی در خفا در غیاب مقابل روبرو آشکار. یا پشت سر کسی دیدن، زوال کسی را دیدن، یا در پشت سر کسی. در غیاب او
واژگونه، وارونه
خمیده پشت
آهنی مانند شانه که پشت اسب و استر و مانند آنرا خارند و پاکد کنند قشو فرجول کبیجه فرجون
استعمالی است بمعنی بام وسطح بام
خرچنگ، برج چهار از دوازده برج فلکی برج سرطان
آنکه از قبل پاید و پاسی دارد پیش پاینده. جلو پا برابر پا: گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شودک پیش پایی بچراغ تو ببینم چه شودک (حافظ)، بخش مقدم پا قسمت قدامی پای: از سیاهی دل بتقصیرات خود بینا نشد مستی طاوس کم از غیب پیش پا نشد. (صائب) یا پیش پای کسی. لحظه ای پیش از آمدن او: حسن پیش پای شما رفت. یا پیش پای چپ سردادن (نهادن)، هنگام دخول در مسجد و مکانهای مقدم باید اول پای راست را پیش گذاشت و اگر کسی پای چپ جلو نهد خطا وبی احترامی کرده، خوبی را ببدی تلافی کردن: مر جفاگر را چنینها می دهم پیش پای چپ چسان سر می نهم. (مثنوی)
پایدار، ثابت، با دوام
عقب سر، پس سر، پشت گردن، در پی
تندرو، تیزرو، بی قرار، بی آرام
خرچنگ، جانوری سخت پوست با چنگال های دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره و دو چشم پایه دار که به یک پهلو حرکت می کند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی می کند
پیچپا، کلنجک، کلنجار
پیچپا، کلنجک، کلنجار
پشت آستر و رویه، وارونه، واژگونه، پشت و رو
پشت و رو کردن: برگرداندن و وارونه کردن جامه یا رویۀ لباس که پشت آن به رو بیاید، کنایه از خلاف واقع نشان دادن
پشت و رو کردن: برگرداندن و وارونه کردن جامه یا رویۀ لباس که پشت آن به رو بیاید، کنایه از خلاف واقع نشان دادن
پشتیبان، پشت وپناه، چیزی یا کسی که دارای پشت وپناه باشد
آنکه پشت خود را خم کرده یا غوز درآورده، خمیده پشت، گوژپشت
پشت خم پشت خم: نوعی راه رفتن با پشت خمیده برای پنهان بودن از چشم دیگران
پشت خم پشت خم: نوعی راه رفتن با پشت خمیده برای پنهان بودن از چشم دیگران
وارونه، واژگونه